رشتهٔ تسبیح بگسستیم ما


بر میان زنار بربستیم ما

جز غمت کو بود با ما همنفس


در بروی جملگی بستیم ما

پیشهٔ ما رندی و میخواره گیست


شیشهٔ ناموس بشکستیم ما

بوالعجب بین بی می و مطرب تمام


همچو چشم مست او مستیم ما

تا گرفتار رخ و زلفش شدیم


از قیود کفر و دین رستیم ما

هستی ما از میان برچیده شد


زین سپس از هست او هستیم ما

شاهد مقصود درخود دیدهایم


با نگاه خویش پیوستیم ما

هرکه زخم کاری اسرار را


دیده داند صید آن شستیم ما